![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 52
بازدید کل : 934
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1
Template By: LoxBlog.Com
The Town فیلم جدید بن افلک در مقام کارگردان است. فیلمی که ماوقع آن در حومه بوستون میگذرد. شهر کوچکی به نام "چارلزتاون" که طبق نریشن ابتدایی فیلم آمار بالایی از سرقت بانک را به خود اختصاص داده است. داستان گروه 4 نفری که اقدام به سرقت بانکها میکنند. بن افلک در نقش "داگ" مغز متفکر گروه است. در نقطه مقابلش جرمی رنر در نقش "جیمز" یک تبهکار بیمغز و عملگرا است. این دو به همراه دو عضو دیگر گروه که یکی راننده و دیگر متخصص کار با سیستمهای دوربین و آلارم است این گروه 4 نفره را تشکیل میدهند. علاوه بر تم اصلی سرقت بانک داستانهای موازی دیگری در جریان است. از جمله رابطه عاشقانه بن افلک با "کلر" که مدیر بانکی است که مورد سرقت گروه قرار میگیرد؛ همینطور رابطه داگ با پدرش، جیمز و خواهر جیمز دقایقی از فیلم را به خود اختصاص میدهد.
در نگاه اول به نظر میرسد با یکی از فیلمهای تولید انبوه هالیوود روبرو هستیم. فیلمی با استفاده از فرمولهای قدیمی. سرقت بانک، تعقیب و گریز و رابطه عاشقانه. فرمولی که حداقل در گیشه بسیاری از اوقات جواب داده است. اما در واقع "the town" از آن دسته فیلمها است که با استفاده از همین فرمولها روی آن خط باریک حرکت میکند و در نهایت با چشمپوشی از سوراخهای معدود موجود در فیلمنامه به سلامت به مقصد میرسد. فیلمی که شاید اگر ترس از شکست در گیشه نبود میتوانست صحنههای حذفیاش بیشتر مربوط به اکشن فیلم باشد تا روابط بین شخصیتها. -گویا فیلم در برداشت اول 4 ساعت بوده است که به اصرار کمپانی به حدود 2 ساعت کاهش پیدا کرده و در نسخههای خانگی قرار است نسخه کامل همراه فیلم عرضه شود
این واقعیت غیرقابل کتمان است که ژانر سرقت و بانک زدن و تعقیب و گریز همیشه جذابیتهای پنهان و پیدای خودش را دارد. در این راستا اگر فیلم بتواند از تحمیق بیننده اجتناب کند و ریتمش را حفظ کند در پایان تماشاچی را راضی از پای فیلم بلند میکند. کاری که افلک با موفقیت به انجام رسانیده است خلق آدمهایی است که نه سفید سفیدند نه سیاهِ سیاه. آدمهای خاکستری. آدمهایی که میتوانند سارق باشند ولی عاشق باشند. آدمهایی که از کشتن ابا ندارند اما رفاقت و فداکاری میدانند. آدمهای واقعی نه یک تصویر fake از شخصیتهایی که صرفا بر اساس نقششان در فیلمها قضاوت میشوند.
عتصر واقعی بودن کلید برنده فیلم است. همان قدر که در دنیا سارق باهوش وجود دارد پلیس احمق هم وجود دارد. همان قدر که در دنیا عدالت جاری میشود، بیعدالتی نیز در جریان است. آدمهای خوب لزوما رسنگار نمیشوند و آدمهای بد لزوما به قهقرا نمیروند. کاری که هالیوود در سالهای اخیر به آن دست زده است قابل ستایش است. زدودن این تصویر که الزاما فیلم باید با نتیجهگیری اخلاقی برای بیننده تمام شود؛ که سنتهای اخلاقی باید ستایش شوند. حق به حقدار میرسد و بدمن ها به سزای اعمالشان میرسند. همان الگویی که یک عادت شده است. یک توافق نانوشته حتی بی دستورالعمل و توصیه و مجوز پخش.
برگ برنده دیگر فیلم آنحا است که میتواند ریتم خویش را در بیشتر جریان فیلم حفظ کند. صحنههای سرقت به خوبی درآمده است و در کنار همه اینها جرمی رنر بازی درخشانی ایفا میکند. رنر که با بازی در "هرت لاکر" بلیط شانساش برنده شد امروز دیگر در هالیوود چهره شناخته شدهای است. اینجا هم کاملا در نقش یک بزن بهادر افسار گسیخته میدرخشد و یکی از عوامل موثر در درآمدن فیلم است.
شاید بعد از تماشای فیلم باز هم به این نتیجه برسیم که استفاده از فرمولهای تکراری با اتکا به یک داستان خوب و عنصر واقعی بودن، همیشه جواب میدهد. نتیجه میتواند یک فیلم جمع و جور باشد که بدون ادعای خاصی بیننده را سرگرم میکند و لزوما به شعور بیننده توهین نمیکند. فیلم در 5 رشته کاندید جایزه از سوی انجمن منتقدان و برای نقش مکمل (جرمی رنر) کاندید گلدن گلوب میباشد
نظرات شما عزیزان: